خاطره...

من با خاطره! من بی خاطره!  زندگی میکنم.

من با یک خاطره برای یک بار زندگی می کنم.

من یک بار زندگی می کنم

یک بار خاطره می شوم

و یک بار میمیرم!

من هر روز متولد می شوم

هر روز خاطره سازی می کنم

و هر روز فراموش می شوم!

من با خاطره! من بی خاطره!  زندگی میکنم.

من با یک خاطره برای یک بار زندگی می کنم.

برای یک بار می میرم

و برای همیشه فراموش می شوم!

این یک خاطره بود...!

یک خاطره از یک دفتر سوخته!

یک خاطره از خاطرات یک فراموش شده!

گریـــه زیر نور ِ مـــ ــ ـاه!

دیشب وقتی دلم را از تمام ِ دنیا پَس گرفته بـــودم....

و محکم در میان دستانم نگهش میداشتم مبادا بیفتد روی زمین و بشکنـــد...

چه شب دلگیر اما عجیبی بود!

وقتی سجده میکردم احســاس میکردم میان آغوش سبز خدایم هستم!

میون ِ بی نفسی گریـــه هایم یک بغل عطر خدا میخواستم...!

دیگر خودم هم خودمم را نمیفهمیدم!

میخواستم چمدان شب را ببندم

و آرام مـــاه را از دستانش  بدزدم

و  در جیب پیراهن سبز آبی نگاهت قایم کنم!

در جواب نگرانی مادرم گفتم:

الآن فقط بــاران آرامم میکند...

کم تر از شصت ثانیه نگذشت که صدای قطرات باران به گوشم خورد...

و من در حالتی میان بهت و تحیر؛نمیدانستم لبخند بزنم به زیبایم یا اشک بریزم...

آرام در گوش پنجره های خانه گفتم:

بــــاورت شد که خدا هنوز باورت دارد....؟!

و در یک احساسی که هنوز هم نمیدانم چیست و مرا هنوز در خود ته نشین میکند میون دستان بارونی خدا آرام خوابیدم...!

تغییر

وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد زمان از شما قدرتمندتر است پس خوب باشیم و خوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد